مهرداد خدیر - صفحه 3

برچسب جستجو
باب دوم حکایت سی و هفتم
مریدی گفت پیر را: چه کنم کز خَلایق به رنج اندرم، از بس که به زیارتِ من همی‌آیند و اوقاتِ مرا از تردّدِ ایشان تشویش می‌باشد؟ گفت: هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گردِ تو نگردند!
کد خبر: ۱۰۷۳۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۶

روزگاری در همین تلویزیون سکان به دست داماد استاد مطهری بود که خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشت و حالا باید به مدیران آن توصیه کنیم آن کتاب را بخوانند! 
کد خبر: ۱۰۷۲۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۵

باب دوم حکایت سی و ششم
درویش راهِ بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده. یکی از آن میان به طریقِ ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت. گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخوانده‌ام، به یک بیت از من قناعت کنید.
کد خبر: ۱۰۶۷۸۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۱

باب دوم حکایت سی و پنجم
یکی را از علمایِ راسخ پرسیدند: چه گویی در نانِ وقف؟ گفت: اگر نان از بهرِ جمعیّتِ خاطر می‌ستاند، حلال است و اگر جمع از بهرِ نان می‌نشیند، حرام.
کد خبر: ۱۰۶۷۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۹

باب دوم حکایت سی و چهارم
مطابقِ این سخن، پادشاهی را مُهِمّی پیش آمد. گفت: اگر این حالت به مرادِ من بر آید، چندین دِرَم دهم زاهدان را. چون حاجتش برآمد و تشویشِ خاطرش برفت، وفایِ نذرش به وجودِ شرطْ لازم آمد.
کد خبر: ۱۰۶۷۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۷

باب دوم حکایت سی و سوم
پادشاهی به حکمِ زیارت به نزدیک وی رفت و گفت: اگر مصلحت بینی به شهر اندر، برای تو مُقامی بسازم که فَراغِ عبادت از این به دست دهد و دیگران هم به برکت اَنفاس شما مُسْتَفید گردند و به صَلاح اعمال شما اقتدا کنند.
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱

باب دوم حکایت سی و دوم
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عِیالان داشت: اوقاتِ عزیز چگونه می‌گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعایِ حاجات و همه روز در بند اِخراجات.
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۹

باب دوم حکایت سی‌و‌یکم
از صحبتِ یارانِ دِمَشْقم مَلالتی پدید آمده بود؛ سر در بیابانِ قُدس نهادم و با حیوانات اُنس گرفتم. تا وقتی که اسیرِ فرنگ شدم، در خنْدَقِ طَرابُلُس با جُهودانم به کارِ گِل بداشتند.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۷

باب دوم حکایت سی ام
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقتِ ضبطِ آن نداشت و بی اختیار از او صادر شد. گفت ای دوستان! مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی به وجودِ من رسید. شما هم به کَرَم معذور دارید.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۴

باب دوم حکایت بیست و نهم
صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است، نشنیده‌ایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت: برای آنکه هر روز می‌توان دید مگر در زمستان که محجوب است و محبوب.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

باب دوم حکایت بیست و هشتم
یکی را از ملوک مدّتِ عمر سپری شد، قائم‌مقامی نداشت، وصیّت کرد که بامدادان نخستین کسی که از شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویضِ مملکت بدو کنند..
کد خبر: ۱۰۶۴۰۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۰

باب دوم حکایت بیست و هفتم
وقتی در سفر حجاز طایفه‌ای جوانانِ صاحبدل هم‌دمِ من بودند و هم‌قدم؛ وقت‌ها زمزمه‌ای بکردندی و بیتی محقّقانه بگفتندی و عابدی در سَبیل، منکِر حالِ درویشان بود و بی‌خبر از دردِ ایشان.
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۷

باب دوم حکایت بیست و ششم
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنارِ بیشه‌ای خفته. شوریده‌ای که در آن سفر همراهِ ما بود نعره‌ای برآورد و راهِ بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵

باب دوم حکایت بیست و پنجم
یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقتِ تصوّف؛ گفت: پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند به‌صورت پریشان و به‌معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به‌صورت جمع و به‌معنی پریشان.
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۳

اگر پارسال سریال حشاشین نام خیام را زودتر از 28 اردیبهشت و مناسبت آن بر سر زبان ها انداخت امسال بحث امام زاده محروق در روز دوم عید بار دیگر نگاه ها را متوجه خیام و نیشابور ساخت. هر چند حکم تخلیه تکذیب شد اما هوشنگ سیحون گفته بود جسد شاعر را به کمی آن سوتر منتقل و اصطلاحا گور به گور کرده!
کد خبر: ۱۰۶۱۰۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۸

مهرداد خدیر فعال تاریخ و رسانه ضمن بازدید از غرفه مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره اهمیت تاریخ معاصر گفت: رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور یک روایت گزینشی و کاملا به قصد تطهیر رژیم پهلوی ارائه می‌دهند.
کد خبر: ۱۰۶۰۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۶

باب دوم حکایت بیست و سوم
بخشایِشِ الهی گم‌شده‌ای را در مَناهی، چراغِ توفیق فرا راه داشت تا به حلقهٔ اهلِ تحقیق در آمد. به یُمنِ قدمِ درویشان و صدقِ نَفَسِ ایشان ذَمائمِ اخلاقش به حَمائد مبدّل گشت.
کد خبر: ۱۰۵۸۹۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۹

باب دوم حکایت بیست و دوم
عابدی را حکایت کنند که شبی ده مَن طعام بخوردی و تا سحر خَتْمی در نماز بکردی. صاحب‌دلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی، بسیار از این فاضل‌تر بودی.
کد خبر: ۱۰۵۸۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۷

باب دوم حکایت بیست و یکم
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان؛ هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعلِ آن پرهیز کردم.
کد خبر: ۱۰۵۸۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲

باب دوم حکایت بیستم
چندان‌که مرا شیخِ اَجَلّ، ابوالفرج بن جوزی، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، ترکِ سَماع فرمودی و به خلوت و عُزلت اشارت کردی، عُنْفُوانِ شَبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب
کد خبر: ۱۰۴۹۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰

آخرین اخبار
پربازدید ها